همه چیز از یه حرف ساده شروع شد

خلوتگاه آزاد اندیشی یک ذهن پویا

سخن اگر بر اساس معیار درست اندیشیدن بیان شود هر گوشی را نوازش می کند حتی گوش های ناشنوا !!
تمامی مطالبی که از ذهنم جاری شده نظر شخصی است و تا زمانی که خلافش ثابت نشده برایم ارزشمند و قابل دفاع خواهد بود و اصلا هم برایم مهم نیست 7 میلیارد نفر دیگر موافق آن باشند یا نه !!!
آنهنگام هم که خلافش ثابت شود گردنم باریک تر از مو اصلاحش خواهم کرد !

طبقه بندی موضوعی

پیوندهای روزانه

نام فیلم : "The Revenant" (بازگشته یا از گور برخاسته)The Revenant 2015 film poster.jpg

تولید : 2015

ژانر : درام

کارگردان : Alejandro G. Iñárritu

بازیگران اصلی :  

  • Leonardo DiCaprio
  • Tom Hardy


خلاصه فیلم :

داستان فیلم قرن نوزدهم آمریکا را به تصویر میکشد. زمانی که یک گروه بزرگ آمریکایی از شکارچیان پوست در جنگل های کانادا مشغول شکار هستند مورد حمله سرخپوست ها قرار می گیرند. تعداد کمی از افراد گروه با راهنمای خود "گلس" با بازی لئوناردو دی کاپریو موفق به فرار می شوند. "گلس" به خاطر آنکه در میان سرخپوستها زندگی و ازدواج کرده و پسری دورگه ای از این ارتباط دارد مورد نفرت یکی از افراد گروه بنام "فیتز جرالد" با بازی تام هاردی است. او از هر فرصتی برای نشان دادن نفرت خود به "گلس" استفاده می کند.

"گلس" در اثر حمله خرس گریزلی بسیار شدید زخمی می شود و هر لحظه حال او رو به وخامت میرود. سرپرست گروه تصمیم می گیرد دو نفر از افراد گروه در مقابل گرفتن دستمزد 100 دلاری در کنار "گلس" بمانند تا وقتی از دنیا رفت او را بخاک بسپارند و بعد خود را به کمپ موقت آمریکایی ها برسانند.یکی از داوطلبان "فیتس جرالد" است.

"فیتس جرالد" در فرصتی مناسب پسر "گلس" را می کشد و به دروغ خبر حمله سرخپوستها را به همراه خود می دهد و او را ترغیب میکند که "گلس" را رها کرده و به دیگر اعضا گروه بپیوندند. آنها به اردوگاه میرسند و "فیتز" با تهدید همراه خود به دروغ به همه اعلام میکند که "گلس" در آرامش جان داده و او را دفن کرده اند و پاداش خود را از رییس اردوگاه میگیرند.

"گلس" که در تمام مدت شاهد خیانت و قتل پسرش توسط "فیتز" است،تصمیم به نجات خود می گیرد. با خشمی فرو خورده به دل جنگل می زند تا خود را به اردوگاه برساند. در مسیر بازگشت دختری سرخ پوست را که توسط گروهی از شکارچیان گروگان گرفته شده و مورد آزار و اذیت جنسی قرار دارد نجات میدهد.

از یک گروه شکارچی بازگشته به اردوگاه نشانی از زنده بودن "گلس" میرسد. رییس اردوگاه و تعدادی از افراد مسلح برای یافتن "گلس" اردوگاه را ترک میکنند. " فیتز" که هوا را پس میبیند اردوگاه را ترک میکند و گروه نجات با تن رنجور "گلس" به اردوگاه بازمیگردند. رییس تصمیم به یافتن و مجازات "فیتز" میگیرد و در این راه "گلس" با اصرار او را همراهی میکند.

 "فیتز" رییس اردوگاه را می کشد و با "گلس" نبردی تن به تن و خونینی را شروع میکند. "گلس" در پایان نبرد "فیتز" را نمیکشد و او را به دست سرخپوستها می سپارد تا مرگی دردناک را تجربه کند.


نقدی خودمانی !

فیلم "بازگشته" هیچ حرف جدیدی برای گفتن ندارد ! داستان کلی تکراری تجاوز آمریکایی ها به سرزمین سرخپوستها و دشمنی بین ایندو ! فیلم فاقد صحنه های اکشن و جذاب جهت جلب بیننده است. عده ای تلاش "گلس" برای زنده ماندن و گرفتن انتقام خون پسرش را نقطه عطف فیلم میدانند که متاسفانه کارگردان نتوانسته روایت جذابی از آن داشته باشد. فیلمبرداری و خلق جلوه های ویژه آن فقط در سکانس درگیری خرس گریزلی با "گلس" اندکی برای بیننده جذاب است ولی درام فیلم کاملا خسته کننده باعث هدر رفتن ساعات طلایی روز تعطیل ! هر بیننده ای می شود.

متاسفانه جایزه بهترین فیلم گلدن گلوپ 2016 به این فیلم خسته کننده تعلق گرفت و بار دیگر ثابت کرد که سیاست مسئولین جشنواره و فستیوال های مختلف فیلم هیچگونه توجهی به سلیقه بیننده ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۵۸
هیچکس

نام فیلم : "the Reader" (کتابخوان)کتاب خوان

تولید : 2008

ژانر : درام

کارگردان : Stephen Daldry

بازیگران اصلی : Kate Winslet - Ralph Fiennes

خلاصه فیلم :

مایکل وکیلی مجرب با تنها دخترش که از زندگی نافرجام همسرش باقی مانده زندگی می کند. او هنوز تحت تاثیر اتفاقاتی که در نوجوانی برای او افتاده قرار دارد.در ابتدای فیلم فلاش بک میشود به سال 1954 در آلمان. مایکل بصورت تصادفی با هانا زنی تنها که زندگی خودش را با شغل کنترلچی بلیط ترن میچرخاند، آشنا میشود. در دیدارهای بعدی مایکل با وجود اختلاف سنی زیاد با هانا وارد رابطه ای عاطفی میشود. دیدارهای آنها بصورت روزانه ادامه پیدا میکند تا جایی که مایکل قسمتی از زمان دیدار را به کتاب خواندن برای هانا اختصاص میدهد بگونه ای که هانا به این موضوع معتاد میشود و تا زمانی که مایکل برای او کتاب نخواند به او اجازه همخوابگی نمیدهد. هانا ترفیع شغلی میگیرد ولی نگران و عصبی از این ترفیع ناگهان خانه و شهر خود را ترک میکند.

مایکل مایوس از پیدا کردن هانا سعی می کند قضیه را فراموش کند. چند سال میگذرد و مایکل وارد دانشکده حقوق میشود تا اینکه بصورت غیر منتظره هانا را میبیند ولی این دیدار بسیار تکان دهنده و دور از انتظار است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۷:۰۸
هیچکس

نام فیلم : Sleeping Beauty (زیبای خفته)

تولید : 2011

ژانر : درام

کارگردان : Julia Leigh

بازیگران اصلی : Emily Browning

خلاصه فیلم :

لوسی دختری جوان و مستقل است و همین استقلال باعث گردیده که برای کسب درآمد و تامین هزینه های خود شغل متفاوتی را قبول کند. طی یک اگهی شغلی به باشگاهی وارد میشود که در آن به مشتریان پیر و پولدار خود خدمات میدهد.
ولی این خدمات خارج از عرف اجتماعی میباشد و وظیفه کارمندان باشگاه که همگی از دختران جوان و سکسی دستچین شده اند، پذیرایی از مشتریان بصورت خوراکی و جنسی !! میباشد.
پذیرایی جنسی در باشگاه قوانین مخصوص خود را دارد. اول به هر دختر برده چایی حاوی مواد بیهوشی خورانده میشود و سپس برهنه در تخت خواب مجللی می خوابد.مشتریان حق هیچگونه دخول و یا آسیب به دخترها را ندارند و فقط بایستی از تن آنها لذت ببرند.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۶:۳۴
هیچکس

دارم به چهل سالگی فکر میکنم . دیر یا زود خواهد آمد . 

مدتی است احساس می کنم دارم اوراق می شوم . از موی سر گرفته تا سوی چشم و دندان خراب و سینه ای پر خش،برود تا برسد به کمری معیوب و زانوانی خشکیده ! آیا نشانه های یک فرسوده شدن است احوال من !؟ هر چه هست چیزه غریبی است !
یادم می آید تا چند سال پیش قوی بودم و قوی فکر میکردم ! (:
از زندگی راضی بودم در واقع وقتی به گذشته تا به امروزش فکر میکردم بطور کلی از کردنش راضی بودم !!! زندگی را می گویم !
برای همین از مرگ نمی ترسیدم ! در حقیقت اگر عزراییل جان هر زمان وارد میشد،آماده بودم که سبکبال بروم !زیاد و کم بد نگذشته بود . شایدم باید بهتر می بود ولی چون همه رزق و روزی همانی بود که بدست آورده بودم ، قانع بودم ! دلم بیشتر نمی خواست شایدم تنبلی بود که می گفت نخواه ! (: هر چه بود به نظرم رضایت از کردنش مهمه ! منظورم کردن زندگی ! یک ایده داشتم ، می گفتم "اگر زندگی را خوب نکنی،قهر می کند ! خشمگین می شود و آنوقت اوست که تو را می کند !!!"
خوب کردن زندگی ربطی به پولداری و ماشین داری و خونه داری نیست !مهم این که خووووب بکنی ! وقتی می کنیش ، تو قلبت یه احساس خوب داشته باشی ، احساس "شعف" احساس "رضایتمندی" احساس "لذت" و من تا 1 سال پیش این حس را داشتم .
ولی الان ...
دارم می ترسم ! از پیری ! از عواقب پیری ! بارها از او خواستم اگر قرار است فرتوت و وبال باشم اگر زمین گیر باشم اگر زیر یوق کسی باشم ، ببر مرا ... در عنفوان جوانی ! دوست دارم در اوج قدرت کناره گیری کنم ! نه در حضیض ذلت !
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۰
هیچکس
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۴ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۵۸
هیچکس

فیزیکدان‌ها معتقدند می‌توان فهمید آیا ما بخشی از یک شبیه‌سازی کامپیوتری عظیم هستیم یا واقعیتی انکارناپذیر، اما آیا کسی دوست دارد پاسخ این پرسش را بداند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۵۵
هیچکس
 
یه سوال ذهنه منو خعلی مشغول کرده :
همانطور که میدانید نفس اماره در انسان قویترین نیروست که انسان را به اموری امر میکند که معمولاً از دیدگاه دین و پروردگار نهی شده است . حالا سوال بنده این است :
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۵۳
هیچکس

گمشده ای!
بنشین گمشده ی من!

لختی را با من سیر کن.بگذار لحظه ای از زمینی بودن لذت ببریم.تو را چه میشود؟ چه خبر است آن بالاها...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۴۷
هیچکس

جدل ذهن من با خدا بر سر موضوع خلقت انسان یا همان به اصطلاح آدم است .. هر چه فکر می کنم میبینم خدا با خلقت این موجود دو پا ، زندگی راحت و بی دردسر کل عالم را دگرگون کرد . (جرات نداشتم بگویم بهم ریخت !)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۲ ، ۱۲:۳۶
هیچکس