همه چیز از یه حرف ساده شروع شد

خلوتگاه آزاد اندیشی یک ذهن پویا

سخن اگر بر اساس معیار درست اندیشیدن بیان شود هر گوشی را نوازش می کند حتی گوش های ناشنوا !!
تمامی مطالبی که از ذهنم جاری شده نظر شخصی است و تا زمانی که خلافش ثابت نشده برایم ارزشمند و قابل دفاع خواهد بود و اصلا هم برایم مهم نیست 7 میلیارد نفر دیگر موافق آن باشند یا نه !!!
آنهنگام هم که خلافش ثابت شود گردنم باریک تر از مو اصلاحش خواهم کرد !

طبقه بندی موضوعی

پیوندهای روزانه

پروردگارا آخر چرا !؟

دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۶ ب.ظ

آخر چرا !؟

با تولد آدم و نیت خلیفه شدن او بر روی زمین ، ولوله ای در میان افتاد . عده ای مویه کنان و عده ای حیرت زده از این قصد و عده ای هم شعله های حسد و کینه در وجودشان در حال نمو .

تا دیروز همه چیز خوب بود . چرخ عالم روغن کاری شده بی صدا می چرخید و روزی میرساند . ولی امروز اراده ارباب بر این شده بود که تغییری دهد این چرخ دوار را .

فرشتگان و حوریان و جنیان ، همه دیدند گِل بر گِل نهادن ارباب را و نگران از فردای خویش قفل بر زبان نهادند تا وجود یابد آن چه که آتش زد بر زندگیشان .

نامش شد آدم !

اراده شد که شود سرور مخلوقات !

"ارباب خرده مگیر ولی این چه شد سروری !؟ این چه مقامی است که دهی این فرومایه را !؟ تازه به دوران رسیده فلان فلان شده را !!!! "

نجوا ، پچ پچ ، قر و لوند بود که از سر و کله عرش کبریائی بالا میرفت ، اما یکی هنوز صبور بود آنگوشه تاریکی !

امر شد !

سجده کنید ای فرشتگان ، حوریان ، جنیان ، جنبندگان ، خزندگان ، درندگان ، دوندگان ، پرندگان اصلاً کل عالمیان بر این کارِ دستی من !!

"مگر میشود !؟؟ ما کجا این کجا !"

به او آموخت آنچه را که آنها نمی دانستند . چند نام !! و این شد جوکر قرمز آدم !! برتری او بر هزاران سال عبودیت و سر به سجده سائیدن آنان ! خیلی زور دارد !! تولد این چند وجب موجود،خیلی زور دارد به خدا بر تمامی بندگی و بردگی و عبودیت هزاران سال خدم و حشم درگاه کبریائی . عاشقی بود یا ترس ، هر چه بود اشک در چشم ، خون جگر خوردند جماعت حاضر و سر تعظیم فرود آوردند.

ولی در دل ، نه او را بلکه هو را !!!

چه گذشت در دل تاریکی !! شعله های خشم روشن کرد چهره حسد و کینه . چرتکه حسابهایش بدهکار میکرد آدم را . عصیان کرد دستی را که هزاران سال بوسه بر آن زده بود . مجازات عصیان ، رانده شدن از خانه بود . خانه پدری ! مسببش ، بچه کوچک تخس بابا !! ولی قسم خورد به نام آنکه عصیانش کرد ! انتقام !

یکی کم بود شدند دوتا ! حوّا آمد و کرد هوا آدم را !! خون بدل ارباب شد بابت آن عصیان و دشمن شادیش ماند برای رانده شده . تیغ انتقام عجب سریع اثر کرد .

رئوف بود بابا ! بخشیدش ، ولی کرد تبعیدش ، تا بز گَری نشود میان گله !

-----------------------------------------------

ادامه دارد ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
تجدید کد امنیتی