پروردگارا آخر چرا !؟
آخر چرا !؟
با تولد آدم و نیت خلیفه شدن او بر روی زمین ، ولوله ای در میان افتاد . عده ای مویه کنان و عده ای حیرت زده از این قصد و عده ای هم شعله های حسد و کینه در وجودشان در حال نمو .
تا دیروز همه چیز خوب بود . چرخ عالم روغن کاری شده بی صدا می چرخید و روزی میرساند . ولی امروز اراده ارباب بر این شده بود که تغییری دهد این چرخ دوار را .
فرشتگان و حوریان و جنیان ، همه دیدند گِل بر گِل نهادن ارباب را و نگران از فردای خویش قفل بر زبان نهادند تا وجود یابد آن چه که آتش زد بر زندگیشان .
نامش شد آدم !
اراده شد که شود سرور مخلوقات !
"ارباب خرده مگیر ولی این چه شد سروری !؟ این چه مقامی است که دهی این فرومایه را !؟ تازه به دوران رسیده فلان فلان شده را !!!! "
نجوا ، پچ پچ ، قر و لوند بود که از سر و کله عرش کبریائی بالا میرفت ، اما یکی هنوز صبور بود آنگوشه تاریکی !
امر شد !
سجده کنید ای فرشتگان ، حوریان ، جنیان ، جنبندگان ، خزندگان ، درندگان ، دوندگان ، پرندگان اصلاً کل عالمیان بر این کارِ دستی من !!
"مگر میشود !؟؟ ما کجا این کجا !"
به او آموخت آنچه را که آنها نمی دانستند . چند نام !! و این شد جوکر قرمز آدم !! برتری او بر هزاران سال عبودیت و سر به سجده سائیدن آنان ! خیلی زور دارد !! تولد این چند وجب موجود،خیلی زور دارد به خدا بر تمامی بندگی و بردگی و عبودیت هزاران سال خدم و حشم درگاه کبریائی . عاشقی بود یا ترس ، هر چه بود اشک در چشم ، خون جگر خوردند جماعت حاضر و سر تعظیم فرود آوردند.
ولی در دل ، نه او را بلکه هو را !!!
چه گذشت در دل تاریکی !! شعله های خشم روشن کرد چهره حسد و کینه . چرتکه حسابهایش بدهکار میکرد آدم را . عصیان کرد دستی را که هزاران سال بوسه بر آن زده بود . مجازات عصیان ، رانده شدن از خانه بود . خانه پدری ! مسببش ، بچه کوچک تخس بابا !! ولی قسم خورد به نام آنکه عصیانش کرد ! انتقام !
یکی کم بود شدند دوتا ! حوّا آمد و کرد هوا آدم را !! خون بدل ارباب شد بابت آن عصیان و دشمن شادیش ماند برای رانده شده . تیغ انتقام عجب سریع اثر کرد .
رئوف بود بابا ! بخشیدش ، ولی کرد تبعیدش ، تا بز گَری نشود میان گله !
-----------------------------------------------
ادامه دارد ...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.